سیاره ی من

به سیاره ی من خوش آمدید :)

سیاره ی من

به سیاره ی من خوش آمدید :)

سیاره ی من جایی است که من در آن زندگی میکنم ، در آن قدم میزنم ...
هر گلی بخواهم در آن میکارم.
هر ساختمانی بخواهم در آن میسازم.
هر موجودی که بخواهم در آن خلق میکنم.
آری اینجا سیاره ی من است ...
به سیاره ی من خوش آمدید

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

بنام خدا

اول از همه بنابر اصول کار باید یه توضیح مختصر در مورد این وبلاگ بدم ( از این قسمتش بدم میاد ) همونجور که از اسمش مشخصه اینجا سیاره ی منه اگرم توجه کنید هم آدرس هم توی قسمت توضیحات و هم اون بالا نوشتم ...
سیاره ی من یعنی جایی که هرچه بخواهم میتونم بنویسم وقرار بدم هرکیم اعراض داره بلاااااک میشه خخخخ .
اولش تصمیم داشتم که یادداشت های روزانه ، سخن بزرگان ، مطالب اموزنده قرار بدم اما دیدم تو این جور مسائل سایت های قدرتمند تری هست  پس کار من به چشم نمیاد واسه همین تغیر دکوراسیون دادم و قراره از خاطرات روزانه و خاطرات گذشته بگم . اونایی که حالت طنز دارن و خنده دارن.
و از پشت همین تریبون اعلام میکنم که تمام خاطرات نوشته شده راسته . اصلا آقا دروغ تو کار ما نیست . دروغگو دشمن خداس....
فک کنم در همین حد کافی باشه -_- 
در خانه اگر کَس است یک حرف بس است :)

صاحب سیاره :)
۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۸:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

برای شروع باید اولین روزی که ما سه تا یعنی ممد و کاوه و خودم هم دیگه رو دیدیم رو توضیح و شرح بدم خخخخ . 

روز اول سال اول دبیرستان بود.

صبح ساعت 7 رسیدم مدرسه هیچکسو نمیشناختم که یهو یه چهره آشنا دیدم و اون ممد بود ( اینو یادم رفت بگم که من و ممد قبلا هم دیگه رو تو یه مغازه سی دی فروشی دیده بودیم واسه همین ی آشنایی کمی بین ما بود ) رفتم سمتش و گفتم : باز این 

گفت : ای بابا تو مدرسه هم اومدی دنبالم

گفتم : گمشو تو اومدی دنبال من 

از این فکر که "من هیچکسو نمیشناسم و میترسیدم " راحت شدم.

مراسم صبحگاهی تموم شد و ما رفتیم سمت کلاسا .

من و ممد میز اول نشستیم .

معلم اومد و یه سری توضیحات در مورد خودش داد و از ما خواست خودمون رو معرفی کنیم.

همه معرفی کردن تا رسیدن به یک پسری که زبونش میگرفت.

بلند شد گفت : ک....ک...کا... کاووو.... کاوه 

معلم به خاطر اینکه استرس کاوه کم بشه گفت : خب قبلا کجا بودی؟؟ مدرست کجا بود؟؟

کاوه گفت : س...سما

و این شروع یک جریان مخرب در مدرسه بود ... اگه اشتباه نکنم تا سال بعدش هیچکس نمیگفت کاوه همه میگفتن سما -_-

سما بیا فلان جا 

سلام سما 

هی سما بیا اینجا

برگه های امتحانو که میدادن همه میگفتن : سما چند گرفتی؟ خخخ

خب برگردیم سمت قصه ی خودمون  ... بعد از اینکه زنگ اول خورد همه رفتیم تو حیاط من کاوه رو دیدم که وسط حیاط ایستاده رفتم سمتش و گفتم : سلام سما .. چیزه ... کاوه  خوبی؟

گفت : س..سلام خو...خوبم ممن...ممنون

گفتم : میخوای بیای تو اکیپ دو نفره ی ما ؟ من و ممد 

گفت باشه و این شروع یک رفاقت فوق العاده ی سه نفره بود. 

هنوز که هنوزه وقتی دور هم جمع میشیم یادی از خاطرات میکنیم و خوش میگذرونیم.

:)

صاحب سیاره :)
۲۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

خب قبل از نوشتن خاطرات باید یک سری توضیحات خدمت شما دوستان عزیز ارائه دهم ( چقد کیف میده آدم قلمبه سلمبه حرف بزنه خخخ )

اول باید چند نفرو معرفی کنم 

نفر اول دوست بسیار صمیمیم محمد   که هنوزم با هم دوستیم . فقط برای معرفی گفتم محمد ...  همیشه میگیم ممد . این ممد آقا یک پسریه که همیشه تو فکره . شده ساعتها باهاش حرف میزنیم بعد میگه ها؟ چی گفتین؟؟ خیلی رو مخخخخه ... ممد میکشمت ... ببخشید هیجان زده شدم خخخ . خیلیم با معرفته.

نفر دوم کاوه ، این اقا گاوه عه ببخشید کاوه خخخ لکنت زبون داره و ما سر این مسئله خیلی سر به سرش گذاشتیم خدایا ببخش ... کاوه یه پسر باحال و خوبه که اهل لات بازی هستش ... نه اینکه مزاحمت ایجاد کنه هااااااااا نه ... تو جمع خودمون لاته خخخخ

نفر سوم آقا اشکان یا به قول خودمون اچکان که تو یک جمله خلاصش کنم ... پاستوریزه ... خودتون دیه تا اخرش برید ... هرکی توضیح اضافه خواست بیاد خصوصی تا بهش بگم خخخخ

اینا دوستای دوره ی دبیرستانم بودن . وقتی رفتم دانشگاه چنتا دیگه اضافه شد که اونا هم معرفی میکنم .

نفر چهارم علی ، افسرده ترین آدم تو زندگیم از عالم و آدم طلبکاره خخخ ... یه پا صادقه هدایته خخخ کم مونده خودکشی کنه تا تکمیل شه ...

نفر پنجم کمیل که این تو یک کلمه خلاصه میشه ... منشوری -_-

نفر ششم سروش که یک بچه کاری و با معرفته همزمان درس میخونه و کار میکنه .  نسبت به بقیه شوخ طبع تره باحال تره بامزه تره 

و نفر آخر ( بازم هستا اما چون نمیخوام گیجتون کنم همین قدر کافیه ) نفر آخر خودمم -_- محمد 

البته فقط یک نفر میگه محمد ... همه میگن ممد -_- اینم شانس منه دیگه ...

آخه در مورد خودم چی بگم ؟؟؟ خیلی مهربونم خیلی خوبم عالیم توووووووپ اصلا فرشتم خخخخخ 

من علاقه ی زیادی به فیلم و کتاب دارم و عاشق نوشتنم و سعی میکنم همیشه همه رو خوشحال ببینم و خنده بیارم رو لبشون . مهربون با مقداری عصبی   -_- ... 

این افردا قراره این وبلاگ رو اداره کنن البته به طور غیر مستقیم 

امیدوارم باعث بشه اندازه سر سوزن لبخند بیاره رو لبتون :)

صاحب سیاره :)
۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۹:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر